واقعیتی در مورد بابک
turk donyasi
زبان،تاریخ و فرهنگ مردم ترک
درباره وبلاگ


سلام به وبلاگ من خوش آمدید از اینکه به وبلاگ اینجانب سر میزنید خوشحالم. در ارائه و جمع آوری مطالب این وبلاگ سعی شده است مطالب مفید راجع به زبان ، فرهنگ و تاریخ مردم ترک از اکثر سایتها و وبلاگهای ایرانی و سایر کشورها به خصوص کشورهای ترک زبان دنیا استفاده شده است و در واقع گلچینی از مطالب سایت های مختلف است که در قالب یک وبلاگ جمع شده است. و سعی شده است با ارائه مطالب آموزش و همچنین لینک های مفید به یادگیران زبان ترکی کمکی کوچک کرده باشیم .خواهشمند است ما را از نظرات سازنده تان بی نصیب نفرمایید. ترکون دیلی تک سوگیلی ایستکلی دیل اولماز آیری دیله قاتسون بو اصیل دیل اصیل اولماز
نويسندگان
شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 15:36 :: نويسنده : داوود بدرزاده

بابك‌ «خُرّمي‌» بود يا «حَرَمي‌»؟!

نوشته شده توسط دكتر حسين فيض الهي وحيد 

بابك حكم برائت گرفت

روزها  و  ماهها  و  سالها  و  قرنها  (حدود  چهار قرن‌  و  نيم‌) رژيم‌  خلافت‌  عباسي‌ سعي‌  كرد در بوق‌  و  كرنا  و  «صدا و سيما»  و «رسانه‌‌هاي مطبوعاتي‌» خود بدمد  و چنين‌  قلمداد كند  كه‌بابك‌ - قهرمان‌  بزرگ‌ آذربايجان‌ - فردي‌ «بي‌ دين‌»، «كافر»، و يا «اشتراكي‌ مذهب‌» وابسته‌ به‌ «فرقة خُرّمي‌» ازفرق‌هاي «زرتشتي‌»  است‌  تا بدين‌ وسيله‌ بتواند«مشروعيتي‌»  براي‌  «حلال‌ كردن‌ خون‌ سرخ‌  جامگان‌»  و  نيز  «كنيز و  برده‌» گرفتن‌ زنان‌  و  فرزندان‌  و  غارت‌ اموال‌ آذربايجانيان‌ داشته‌ باشد.

چرا  «مجوز  مشروعيت‌»  ذكر  مي‌شود؟ براي‌ اينكه‌ «زن‌  و  فرزند  مسلمان‌» توسط‌ «مسلمان‌» مجوز  شرعي‌  براي‌  كنيز  و برده‌ بودن‌ و فروخته‌ شدن‌ در  بازارهاي‌ بردگان‌  را ندارد.همچنين‌  از آنجا كه‌ گفته‌ شده‌  «الناس‌ مسلطون‌ علي‌ اموالهم‌» (مردم‌ بر  اموال‌ خود  صاحب‌ اختيار و تسلط‌ دارند) «غارت‌ اموال‌ مسلمين‌» توسط‌ «مسلمين‌»  نيز فاقد «مجوزشرعي‌» است‌ پس‌ رژيم‌ خلافت‌  عباسي‌ مجبور  بود براي‌ سركوب‌ «قيام‌ مظلومان‌ آذربايجان‌» كه‌  در تحت‌ لواي‌ «سرخ‌ جامگان‌» انجام‌ گرفته‌ بود  به‌ «حربة‌ دين‌» متوسل‌ شوديعني‌ خلافت‌  عباسي‌ با سوار شدن‌ بر موج‌ «مجوس‌ پنداري‌»  و حضور  ذهن‌ مردم‌ ديگر نقاط‌  خلافت‌،  از ظهور زرتشت‌  در آذربايجان‌  باستان‌، به‌ راحتي‌  مي‌خواست‌ قيام‌ كنندگان‌  را بعنوان‌  احياء  كنندگان ‌«دين‌ مجوس‌» جلوه‌  داده‌  و  بدين‌  ترتيب‌ به‌ سركوب‌ نهضت‌ شيعه‌  سرخ‌ جامگان‌  بپردازد.


 

مي‌ دانيم‌  كه‌  به‌  نظر  فقها  و  علماي‌  متاثر  از خلافت‌  عباسي‌ قيام‌  بر عليه‌ «خليفه‌ مسلمين‌» از طرف‌ «مسلمانان‌»  به‌  هيچ‌ وجه‌ «جايز»  نبود  و هيچ‌ مسلماني‌  نمي‌ توانست‌ بر عليه‌  خليفه‌  وقت ‌قيام‌ كند !. بر اساس‌ اين‌ پندار غلط، تئوري‌  «خلافت‌  ابدي در خاندان‌ عباسي‌»  مطرح  گرديده  بود كه خليفه‌ حتي‌ اگر  «ظالم‌»، «فاسق‌» و غير مقيد  به‌ «احكام‌ خدا»  نيز مي  بود  باز  بر  عليه‌ او كه‌ جانشين‌  پيغمبر (ص‌) قلمداد  مي‌گرديد نمي‌‌‌شد قيام‌  كرد!  يعني‌ «مسلمانان‌» مجبور به‌ «اطاعت‌ كور كورانه‌»  از  خليفه‌  وقت‌ بودند و اگر كسي‌  بر عليه‌  «ظلم‌  و ستم‌ خليفه‌» قيام‌ مي‌كرد چون‌ اين‌ حق‌  از «مسلما نان‌» ساقط ‌بود  پس‌ قيام آنها‌  بر اساس‌  اين‌ تئوري‌، قيام‌  «كفار»  و «بيدينان‌»  و بدتر  از همه‌  «خرم‌ دينان‌» بر عليه‌ «خليفه‌ مسلمانان‌» تلقي   مي‌شد.

اطاعت‌  كور كورانه‌  از  خليفه‌  حتي‌  به‌  جايي‌ رسيده‌  بود  كه‌ «نووي‌»  (م‌ 676ق‌) عالم‌  و محدث‌  معروف‌  كه‌  بيست‌ سال‌  بعد  از «سقوط‌ خلافت‌  عباسي‌»  (656) وارد عرصه‌ شده‌  بود گويا  بعدهادر عكس‌ العمل‌ به‌ عزل‌  و كشته‌ شدن‌  «المستعصم‌ بالله‌» - آخرين‌  خليفه‌ عباسي‌ - با قبول‌ كليه‌  رذايل‌ اين‌ خليفه‌  باز  به‌ صراحت‌ نوشت‌ كه‌ «همه‌ اهل‌ سنت‌  از  فقها  و محدثان‌  ومتكلمان‌ بر اين‌  عقيده‌‏اند  كه‌  خليفه‌ و حاكم‌  به‌ دليل‌  فسق‌  و  ظلم‌  و  تعطيل‌ احكام‌ خدا، عزل‌ و خلع‌  نمي‌ شود  و خروج‌  و قيام‌  عليه‌او جايز نيست‌»(1).

حال‌  بايد  ديد  تكليف‌ يك‌ مشت‌ روستايي‌ به‌ تنگ‌ آمده‌ از «ظلم‌» و «فسق‌» و «تعطيل‌ احكام‌ خدا» از طرف‌ يك‌ «خليفه‌ غاصب‌» كه‌ به‌ زور خود را جانشين‌ پيغمبر (ص‌) معرفي‌ مي‌كرد چه‌ مي‌توانست‌ باشد؟ بالاتر از همه‌ اينكه‌ اگر اين‌ روستايي،‌ آذربايجاني‌ «شيعه‌ مذهب‌» نيز بوده‌ و اصولا «خليفه‌ و خلافت‌» را نيز «مشروع‌» نمي‌ دانست‌ در آن‌ صورت‌ قيام‌ بر عليه‌چنين‌ خليفه‌ ايي‌ از طرف‌ دستگاه‌ خلافت‌ كه‌ حتي‌ معتقد است‌ خليفه‌ را به‌ جهت‌ «فسق‌ و ظلم‌ و تعطيل‌ احكام‌ خدا» نيز نمي‌ توان‌ «عزل‌ و خلع‌» كرد و بر عليه‌ او «قيام‌» نمود بيني‌ وبين‌ الهي‌ لايق‌ چه‌ نامي‌ جز «بيديني‌» و «خرمديني‌» خواهد بود تا «مجوزي‌» براي‌ «حلال‌ بودن‌ خون‌» و غارت‌ اموال‌ و غلام‌ و برده‌ شدن‌ اهل‌ و عيال‌ و اسيري‌ خود قيام‌ كننده‌بدست‌ جلاد بي‌ ايماني‌ گردد. در اين‌ صورت‌ آيا «بيدين‌» كسي‌ نبود كه‌ قيام‌ آذربايجانيان‌ را «خرمدينان‌» مي‌ناميد تا كسب‌ «مجوز» و «مشروعيت‌» لازم براي‌ «خلافت» خود داشته‌باشد؟!

به‌ ديگر سخن‌ اگر بابك‌ ديني‌ غير متعارف‌ داشت‌ با توجه‌ به‌ «دفاع‌ ايدئولوژيكي‌» او و برادرش‌ عبدالله‌ در «دادگاههاي‌ عباسي‌» مي‌بايست‌ امروز، ما صاحب‌ صد‌ها جلد كتاب‌در «نقد و تقبيح‌ و تفسير و تشريع‌ دفاعيات‌ بابك‌» مي بوديم‌ كه‌ در آن‌ كتابها و رسالات‌ اكثرا" مرقوم‌  فرمود ه بودندكه‌ مثلا" بابك‌ خرمدين‌ بيدين‌ در فلان‌ موضوع‌ و احكام‌ و اصول‌ «خرم‌ ديني‌» چنان‌ گفت‌ و حاميان‌ «دين‌ خلافت‌» اعم از امام‌ و شيخ‌ و خواجه‌ و قاضي‌ القضات‌ «فلانكس‌ بن‌ بهمانكس‌» در جواب‌ بابك‌ بيدين‌ در دفاع‌ از دين‌ مبين‌ چنين‌ پاسخ‌دندانشكني‌ به‌ او دادند. در صورتيكه‌ دريغ‌ از يك‌ سطر حمله‌ و دفاع‌ ايدئو‌لوژيكي‌ در مورد محاكمه‌ بابك‌!

جالب‌ اينجا ست كه‌ اگر واقعا" ديني‌ بنام‌ «خرم‌ دين‌» وجود داشت‌، مي‌بايست‌ اين‌ دين‌ «اصول‌ و فروع‌ و آداب‌ و رسوم‌ و مناسك‌ و كتب‌ و تفاسير و اشعار وادبيات‌ و ادعيه و سرودهاي‌ مذهبي‌» خاص‌ خود را مي‌داشت‌ كه‌ توسط‌ اسراي‌ سرخ‌ جامه‌ حتي‌ در حضور دشمنان‌ نيز به‌ عنوان‌ «آداب‌ ورسوم‌ و مناسك‌ خاص‌ خرم‌ ديني‌» اجرا مي‌شد ولي‌ تا بحال‌ چنين‌ گزارشي‌ از هيچ‌ نويسنده‌ و مورخي‌ نشده‌ است‌ و حتي‌ براي‌ نمونه‌ به‌ يك‌ مورد از مراسم‌ خاص‌ اسراي‌ سرخ‌ جامه‌آذربايجاني‌ در حين‌ اسارت‌ اشارت نرفته كه‌ بوي‌ «خرمديني‌» ادعايي‌ را بدهد در صورتيكه‌ مي‌دانيم‌ هزاران‌ اسير سرخ‌ جامه‌ آذربايجاني‌ تا آخرين‌ لحظه‌  و آخرين قطره خون خود درمقا بل رژيم‌ خلافت‌ عباسي‌ايستادند و اگر واقعا" ديني‌ به‌ نام‌ خرمديني وجود داشت پيروان متعصب‌ آن‌ دين‌ اين‌ مناسك‌ را بي‌ هيچ‌ خوف‌ و وحشتي‌ در مقابل‌ماموران‌ رژيم‌ عباسي‌ و ساير مسلمانان‌ انجام‌ مي‌دادند و از كشته‌ شدن‌ نيز ابايي‌ نداشتند چه‌ به‌  هر حال‌ قيام‌ كننده‌ بر عليه‌ خليفه‌ اعدام‌ شدني‌ بود. همچنين‌ ما مي دانيم كه نام اصلي بابك بنا بنوشته «مسعودي» در «مروج الذهب» «حسن» (2) و نام پدرش «عبدالله» بود كه چون عبدالله كشته شد و برادر بابك به دنيا آمد بنام پدرش او نيز «عبدالله» ناميده شد. حال اگر واقعا" بابك‌ ‌«خرمدين‌» بود و به‌ واقع‌ ديني‌ بنام‌ «خرمديني‌» وجود خارجي‌ داشت‌ بعد از دستگيري‌ «بابك‌» و برادرش‌ عبدالله‌ - مطمئنا" علماي‌ جيره‌ خوار خلافت‌ عباسي‌ براي‌ «مناظره‌ و مباحثه‌» با اين‌ «خرمدينان‌» از هم‌ گوي‌ سبقت‌ گرفته‌ و براي‌ محاكمه‌ آنها سر و دست‌ مي‌شكستند تا آنها را در چهار راهها و چار سوها و ميدانها و درگاهها و بارگاهها و دادگاهها در يك‌ «مناظره‌ علني‌» و حتي‌ «ساختگي‌ ونمايشي‌» شكست‌داده‌ و «قدرت‌ ايدئولوژي‌ حاكم‌» را به‌ اين‌ بي‌ دينان‌ و خرمدينان‌ اثبات‌ ميكردند در صورتيكه‌ براي‌ «محاكمه‌ بابك‌» حتي‌ «دادگاه‌ ديني‌» هم‌ تشكيل‌ نشد و «سياست‌» خيلي بيشتر‌ از«ديانت‌» در كشتن‌ و به‌ دار كردن‌ بابك‌ «عجله‌» نشان‌ داد. به‌ ديگر سخن‌ دريغ‌ از يك‌ دادگاه‌ به‌ سبك‌ و سياق‌ دادگاههاي‌ ديني «انگيزه‌ سيوني‌» كشيش‌‌هاي قرون‌ وسطاي‌ مسيحي‌ كه‌ براي‌ هر ولگرد بي‌ سر و پا يي تشكيل‌ مي‌شد و دهها كشيش‌ و نمايندة‌ واتيكان‌ و دادستان‌ و رئيس‌ دادگاه‌ و مدعي‌ العموم‌ براي‌ اجراي‌ نمايشهاي‌ «كمدي‌ كلاسيك‌» خود ايفاي‌ نقش‌ مي‌كردند تا متهمين‌ را كه‌ صاحبان‌ اديان‌ غير مسيحي‌ جلوه‌ داده‌ بودند به‌ «توبه‌» وادار كرده‌ و آنها را به‌ «راه‌ راست‌» هدايت‌ نمايند و از اين‌ راه‌ كسب‌ وجهه‌ براي‌ دين‌ خود نمايند و «دين‌ مسيح‌» را دين‌ رحمت‌معرفي‌ كرده‌ و چنين‌ وانمود نمايند كه‌ درهاي‌ توبه‌ به‌ روي‌ گناهكاران‌ باز است‌ و در ضمن مباحثه‌ها نشان دهند كه هيچ‌ دين‌ و مذهبي‌ در مقابله‌ با دين‌ مسيح‌ قدرت‌ و ياراي‌ برابري‌ «كلامي‌» را ندارد.

واضحتر بگويم‌ در جريان‌ بابك‌ اگر ديني‌ به‌ نام‌ خرم‌ دين‌ وجود داشت‌ و اين‌ دين‌ ادعايي‌ در معارضه‌ با دين‌ اسلام‌ بود مطمئنا" «مناظره‌‌هاي‌ بابك‌ با روحانيان‌ مدافع‌ اسلام‌عباسي‌» و دفاعيه‌‌هاي ايدئو‌لوژيكي‌ بابك‌ در دادگاههاي‌ ديني‌ به‌ رياست‌ قاضي‌ القضات‌ هايي‌ كه‌ از اطراف‌ و اكناف‌ عالم‌ اـلامي‌ براي‌ «مناظره‌» و «محاكمه‌» و «هدايت‌» رهبران خرمدينان‌آمده‌ يا دعـــوت‌ مي شدند، مي با يست «سريالهاي‌ چند هزار قسمتي‌» - از توابين وغير توابين - در عرض‌ بيست‌ و دو سال‌ قيام‌ بابك‌ در اماكن‌ عمومي‌ و خصوصي‌ «كارگرداني‌» مي‌شدند تا قدرت‌ خلافت‌ را در معارضه‌ كلامي‌ با سايراديان و‌ خصوصا خرمدينان به معرض‌ نمايش‌ بگذارند. ولي دريغ از يك دادگاه حتي نمايشي !

به‌ هر حال‌ چنانچه‌ ذكر شد خودِ رژيم‌ خلافت‌ نيز بهتر از همه‌ مي‌دانست‌ كه‌ ديني‌ بنام‌ «خرمديني‌» وجود خارجي‌ نداشت‌ ولي‌ براي‌ سركوب‌ «قيام‌ مظلومان‌ آذربايجان‌» و حلال‌ كردن‌ خون‌آنها و غارت‌ اموال‌آنان و فروختن‌ زن‌ و بچه‌‌هاي شيعيان‌ در تحت‌ نام‌ برده‌ و كنيز نياز به‌ برچسبي‌ داشت ‌كه‌ توسط‌ تئوريسين‌ هايش‌ در تحت‌ نام‌ «خرمدين‌» ابداع‌ و به شيعيان آذربايجان اطلاق شده بود. آنها در تحت مارك خرمديني قرنها بر سر شيعيان آذربايجان آوردند آنچه را كه مي‌خواستند بياورند.

اما حالا...

حالا كه‌ قرنهاي‌ قرن‌ (حدود دوازده‌ قرن‌) از آن‌ قيام‌ مظلومان‌ و اين‌ تهمت‌ عباسيان‌ گذشته‌ براي‌ محققين‌ منصف‌ و معتقدين‌ مصحف‌ همواره‌ اين‌ پرسش‌ مطرح‌ است‌ كه‌ آيا بابكيان‌ و سرخ‌ جامگان‌ آذربايجان‌واقعا" «خرمدين‌» با اعتقادات اشتراكي‌ در زنان‌ و زنا با محارمان و«بيدين‌»و«كافر» و «زرتشتي‌» بودند يا با توجه‌ به‌ روايت‌ «ابن‌ حوقل‌» كه‌ مي‌گويد:

«در كوههاي‌ خرميه‌ ... و در قريه‌‌هاي ايشان‌ مساجدي‌ است‌ و قرآن‌ مي‌خوانند»(3) آيا آن‌ مظلومان‌ «شيعيان‌ آذربايجان‌» نبودند؟!

اين‌ پرسش‌ جانگاه‌ كه‌ دوازده‌ قرن‌ روح‌ و جان‌ مورخين‌ و محققين‌ را مثل‌ خوره‌ مي‌خورد گويا امروزه‌ به‌ «آخر خط‌» رسيده‌ است‌ چرا كه‌ با انتشار آخرين‌ تحقيقات‌ «الخضري‌» دانشمند عاليقدر«لبناني‌» دچار «ضربه‌ فني‌» گرديده‌ و بنظر مي‌رسد كه‌ ديگر سخن‌ از كافري‌ و بي‌ ديني‌ و زرتشتي گري‌ و خرمديني‌ بابك‌ به‌ زودي‌ به‌ «بايگاني‌ تاريخ‌» سپرده‌ شده و افق‌‌هاي جديدي‌ دركشورهاي‌ عربي‌ در مورد تاريخ‌ آذربايجان‌ گشوده‌ خواهد شد . يعني‌ «حقيقت‌» در «دادگاه‌ تاريخ‌» عاقبت‌ با تأخير دوازده‌ قرني‌ رأي‌ به‌ «برائت‌ بابك‌» از طرف‌ اعراب‌ مي‌دهد همانطوريكه‌ بعد از«پنج‌ قرن‌» كليسا رأي‌ به‌ «برائت‌ ژاندارك‌» داد و او را جزء «قديسين‌» خود ثبت‌ نمود ولي‌ ...

ولي‌ تاسف‌ كه‌ بابك‌ از طرف‌ مسجد هنوز به‌ چنين‌ برائت‌ مطلوب‌ نايل‌ نگرديده‌ و در بعضي‌ از اذهان‌ تحت‌ سلطه‌ ايدئولوژي‌ عباسي‌ جايگاه‌ واقعي‌ خود را بعنوان‌ يك‌ «قهرمان‌ شيعه‌» باز نكرده‌ است‌.گويا اين‌ بار هم‌ «سياست‌» در لباس‌ ديگري‌ «ديانت‌» را در چنگال‌ خود مي‌فشارد.

به‌ هر حال‌ «الخضري‌» محقفق‌ عالي‌ قدر «لبناني‌» در كتاب‌ «الدولـه العباسيه‌» از سري‌ مباحث‌ «محاضرات‌ في‌ التاريخ‌ الامم‌ اسلاميه‌» (تحقيقات‌ در تاريخ‌ ملت‌هاي‌ اسلامي‌) به‌ صراحت‌ بر «حرمي» بودن‌ بابك‌ اشاره‌ مي‌كند و حتي‌ عوض‌ تيتر «بابك‌ الُخّرمي‌» بر مبحث‌ خود نام‌ «بابك‌ الحَرَمي‌» بر مي‌گزيند و بابك‌ را «حَرَمي‌» مي‌داند نه «خُرّمي». او در مورد بابكيان‌ به‌ صراحت‌ مي‌نويسد:

«من‌ تلك‌ الطوائف‌ فرقه‌ تسمي‌ الحرميه‌ (بالحاء والراء المهملتين‌)»(4) يعني‌ «و از آن‌ طوايف‌ فرقه‌ ديگري‌ است‌ بنام‌ حرميه‌»(5)

محقق‌ لبناني‌ حتي‌ براي‌ اينكه‌ «غير عربها» و «غير محقق‌ ها» در اثر رسوبات‌ ذهني‌ باقيمانده‌ از تبليغات‌ خلافت‌ عباسي « ‌َحَرميه‌» را با تلفظ‌‌هاي ديگر قرائت‌ نكنند، دقيقا" تاكيد مي‌كندكه‌ حرميه‌ با حاء و راء مهملتين‌ مي‌باشد نه‌ با ِاعراب‌ و تلفظ‌‌هاي ديگر.

حال‌ شايد براي‌ خوانندگان‌ گرامي‌ ا ين‌ سوال‌ پيش‌ آيد كه «حرمي» به‌ چه‌ معناست‌ و چرا به‌ بابك‌ آذربايجاني‌ بابك «حرمي» مي‌گفتند و همچنين‌ چرا رژيم‌ عباسي‌ با زيركي‌ تمام‌ - در زمانيكه‌ برروي‌ حروف‌ اعراب‌ و نقطه‌ گذاري‌ نمي‌ شد - َحَرمي‌ را خُرّمي‌ جلوه‌ داده‌ و با مقلوب‌ كردن‌ آن‌ چه‌ هدفي‌ را دنبال‌ مي‌كرده‌ است‌؟

در مورد بخش‌ دوم‌ سوال‌ يعني‌ هدف‌ رژيم‌ عباسي‌ جواب‌ كاملا" مشخص‌ است‌ چون‌ با تبديل«حَرمي‌» به‌ «خّرمي‌» مفاهيم‌ «اباحه‌ گري‌» و پيروي‌ از «شهوات‌ نفساني‌» و «زنا با خواهر و مادر» بعنوان‌ ماركي‌ براي‌ «كافر» و «بيدين‌» قلمداد كردن‌ آنها و اطفاي‌ نايره‌ شهوات‌ جنسي‌ خود از طريق‌ برده‌ و كنيز گيري‌ و غارت‌ اموال‌ شيعيان‌ سرخ‌ جامه‌ تئوريزه‌ مي‌شد و«مشروعيت‌» لازم‌ را بدست‌ مي‌آورد.

حال‌ قبل‌ از پرداختن‌ به‌ معني «حرمي» بهتر است‌ به‌ تاريخچه‌ تحريف‌ اسامي‌ نيز اشاره‌ كوتاهي‌ گردد تا ذهن‌ خوانندگان‌ گرام‌ در اين‌ مورد نيز كمي‌ روشن‌ گردد و متوجه‌ شوند كه‌ تحريف‌ و مقلوب‌كردن‌ اسامي‌ ريشه‌ در اعماق‌ تاريخ‌ دارد كه‌ نمونه‌ متاخر آن‌ «مقلوب‌ گرايي‌» در زمان‌ صفويه‌ است‌.

توضيح‌  اينكه‌  وقتي‌  شاه‌  اسماعيل‌  قيام‌  كرد و  با همت‌ «سرخ‌ كلاهان‌» - كه‌ بعضي‌‌ها اين‌ جريان‌ را  ادامه‌ سرخ‌  جامگان‌ مي‌دانند - مذهب‌ شيعه‌ را مذهب‌  رسمي‌ ايران‌ كرد دشمنان‌  شيعه‌ با تلاشي‌تئوريك‌  ضمن‌ حمله‌  به‌  شيعه‌ با طعنه‌ صاحبان‌  انديشه‌  و سربازان‌  ديني‌  آن‌  را  كه‌ قزلباش‌ ناميده‌  مي‌شدند  آنها  را «مذهب‌ ناحق‌» و «قزلباش‌ بد معاش‌» خواندند. مرشد كامل‌ (شاه‌ اسماعيل‌)كه‌ از  اين‌ تهمت‌ دشمنان‌ ناراحت‌ شده‌ بود  به‌ علماي‌ شيعه‌ اشاره‌ كرد  تا جواب‌ آنان‌  را بدهند و علماي‌ شيعه‌ با اتصال‌  حرف‌ باء به‌ حرف‌ نون‌ واژه‌ را از زبان‌ فارسي‌  به‌ زبان‌ عربي‌ تبديل‌ كرده‌ و نوشتند «مذهبناحق‌» يعني‌ «مذهب‌  ما حق‌ است‌»  و  در مقابل‌ «قزلباش‌ بد معاش‌»  با اضافه‌ نمودن‌  يك‌ واژه‌ شين‌ دار  و تكرار لطيف‌ سه‌ شين‌  واژه‌ «قزلباش‌ خوش‌ معاش‌»  را ساختند  كه‌مورد تحسين‌  قرار گرفت‌. البته‌ براي‌ ريشه‌ يابي‌ اسامي‌ «صدام‌ يزيد» بجاي‌ «صدام‌ حسين‌» غير از «تئوري‌  نفرت‌» بحث‌‌هاي  ‌ديگري‌ نيز لازم‌ است‌ كه‌ خارج‌ از روال‌  اين‌  مقال‌  مي‌باشد. 

پس‌  بطور  ساده‌  و  خلاصه‌  براساس‌ «تئوري‌ نفرت‌»، نفرت‌ گروهي‌ از گروه‌  ديگر منجر به‌ «تحريف‌ يا مقلوب‌» اسامي‌ مي‌گردد  كه‌ يكي‌ از نمونه‌‌هاي بارز  آن‌ تبديل «حَر‌م» به‌ «خُرّم‌» مي‌تواند  باشد.

تاب الدوله العباسيه، تأليف محمد بك الخضري، عالم الكتب، لبنان، بيروت

بعنوان مبحث يعني «بابك الحرمي» نه «بابك الخرمي» دقت شود.

حال‌ به‌ اين‌ مسله‌ مهم‌ مي‌رسيم‌ كه‌ چرا «بابك‌» منتسب‌ به «حرم» بود و «حرمي» ناميده‌ مي‌شد؟

محقق‌ شهير لبناني‌ يعني‌ «الخضري‌» در كتاب‌ خود - كه‌ در ‌ سال‌ 2002 در شهر بيروت‌ پايتخت‌ كشور لبنان‌ منتشر شده‌ و حاوي‌ آخرين‌ تحقيقات‌ در مورد «مباحث‌ تاريخي‌ ملل‌ اسلامي‌است‌ - در مورد «حرمي‌» خوانده‌ شدن‌ بابك‌ و معني‌ و مفهوم‌ «حرمي‌» به‌ صراحت‌ چنين‌ مي‌نويسد:

«الحرميه‌ البابكيه‌ ينسبون‌ الي‌ صاحبهم‌ بابك‌ الحرمي‌ و كان‌ يقول‌ لمن‌ استغواه‌ انه‌ اله‌ و أحدث‌ في‌ مذاهب‌ الحرمية‌ القتل‌ و الغضب‌ و الحروب‌ و المثله‌ و لم‌ تكن‌ الحرميه‌ تفعل‌ ذلك‌. هكذا ذكر ابن‌ النديم‌ ومنه‌ يظهر وجه‌ تسميتهم‌ بالحرميه‌»(6) يعني‌ «قسم‌ دوم‌ حرميه‌ منسوب‌ به‌ بابك‌ است‌ كه‌ آنها به‌ پيشواي‌ خود بابك‌ حرمي‌ نسبت‌ داده‌ ميشوند و آن‌ به‌ كسي‌ اطلاق‌ ميشود كه‌ در مذهب‌ آنها كشت‌ و كشتارو تجاوز و جنگ‌ و مثله‌ نمودن‌ حرام‌ است‌. همين‌ ابن‌ نديم‌ در الفهرست‌ خويش‌ به‌ اين‌ مسئله‌ اشاره‌ دارد كه‌ علت‌ نامگذاري‌ آنها نيز به‌ حرميه‌ از آنجا آشكار مي‌شود.»(7)

پس‌ چنانچه‌ محقق‌ عاليقدر لبناني‌ با تكيه‌ بر درايت و تحقيقات علمي خود‌ اشاره‌ مي‌كند علت «حرمي» ناميده‌ شدن‌ بابكيان‌ اين‌ بوده‌ است‌ كه‌ در مذهب‌ حرمي‌ «كشت‌ و كشتار» و«تجاوز»و «جنگ‌» و «مثله‌» كردن‌ (بريدن‌ گوش‌ و بيني‌ فرد‌ كشته‌ شده‌) حرام‌ بوده‌ است‌.

شايد در اينجا اين‌ سوال پيش‌ آيد كه‌ اگر در مذهب‌ و روش‌ «حَرميان‌»، «كشتن‌»، «جنگ‌»، «غضب‌»، «مثله‌ كردن‌» و امثال‌ آن‌ حرام‌ بود پس‌ چرا سرخ‌ جامگان‌ اصولا"«مي‌ جنگيدند» و «مي‌ كشتند»؟!

در جواب‌ بايد عرض‌ شود كه‌ مسائل‌ مطرح‌ شده‌ در اصول‌ «حرمي‌» در اكثر دينها و مذاهب‌ ديگر نيز «نفي‌» شده‌ است‌ ولي‌ اين‌ «نفي‌»‌ها در حالت‌ «تهاجمي‌» است‌ نه‌ «تدافعي‌». بدين‌معني‌ كه‌ : بعنوان‌ مثال‌ مي‌توان‌ گفت‌ در دين‌ «بودا» حتي‌ كشتن‌ «حشرات‌» نيز از «گناهان‌ كبيره‌» محسوب‌ مي‌شود ولي‌ در همين‌ دين‌ در «حالت‌ تدافعي‌» اگر كسي‌ يا كساني‌ به‌جان‌ و مال‌ و زن‌ و فرزند و سرزمين‌ و معبد بودايي‌‌ها بي‌ احترامي‌ يا حمله‌ كند و يا به‌ پيروان‌ آنها آزار و اذيت‌ برساند بشدت‌ مجازات‌ مي‌شود چنانچه‌ حتي‌ آنها بيشترين‌ «سبك‌‌هاي رزمي‌» راجهت‌ دفاع‌ از خود اختراع‌ كرده‌ اند. همچنين‌ اين‌ مسئله‌ در دين‌ مسيحيت‌ نيز مطرح‌ است‌ و به‌ نقل‌ از حضرت‌ عيسي‌ (ع‌) گفته‌ مي‌شود كه‌ آن‌ حضرت‌ فرموده‌‏اند «اگر كسي‌ يك‌ سيلي‌ بر گونه‌راست‌ تو زد گونه‌ چپت‌ را نيز جلو بيار تا سيلي‌ ديگري‌ بر آن‌ بزند» ولي‌ در عمل‌ مشاهده‌ شده‌ كه‌ در طول‌ تاريخ‌ از اين‌ «سفارش‌ به‌ سيلي‌ خورندگان‌» چنان‌ «شواليه‌‌هاي معبد» و «شواليه‌‌هاي مهمان‌ نوازي‌» در «جنگهاي‌ صليبي‌» ظهور كرده‌ است‌ كه‌ حتي‌ از فرقه‌‌هاي تروريستي‌ اي‌ مثل‌ «اسماعيليه‌» نيز در شامات‌«باج‌ و خراج‌» مي‌گرفتند.

پس‌ نتيجه‌ منطقي‌ اينكه‌ «جنگ‌» در «حالت‌ تهاجمي‌» در روش‌ و مذهب‌ «حرمي» نفي‌ شده‌ است‌ نه‌ در «حالت‌ تدافعي‌». در ضمن‌ همين‌ حالا هم‌ در بعضي‌ از كشورهاي‌ جهان‌ عوض‌«وزير جنگ‌» در چارت‌ سازماني‌ آن‌ كشورها «وزير دفاع‌» قرار دارد و دولتهاي‌ اين‌ كشورها معتقدند كه‌ با كسي‌ «سر جنگ‌» ندارند ولي‌ اگر كسي‌ به‌ آنها حمله‌ كند ايشان‌ ملزم‌ به‌ دفاع‌ از خود مي‌باشند.

پس‌ «بابك‌ حرمي‌» نيز در موضع‌ دفاع‌ از «مظلوميت‌ و مذهب‌ و مليت‌» و سرزمين‌ خود مي‌جنگيد و چنانچه‌ اشاره‌ شد به‌ بابكيان و سرخ‌ جامگان‌ داراي‌ «مذهب‌ شيعه‌»بودند و به‌ همين‌ خاطر حتي‌ بعد از دستگيري‌ در هيچ‌ محاكمه‌ اي‌ از طرف‌ قضات‌ عالي‌ رتبه‌ اسلامي‌ محاكمه‌ نمي‌ شدند بلكه‌ مثل‌ بابك‌ به‌ «سياست‌» يعني‌ به‌  «مجازات‌» مي‌رسيدند.

باشد كه‌ تحقيقات‌ محققين‌ ديگر پرتوي‌ نوراني‌ تر بر اين‌ «جنبش‌ شيعي‌ آذريايجان‌» بيافكند.


منابع‌ و مآخذ:

1- المنهاج‌ در حاشيه‌ ارشاد الساري‌، شرح‌ صحيح‌ بخاري‌، ج‌ 8، ص‌ 36، براي‌ مطالعه‌ بيشتر رك‌ : تفتازاني‌، شرح‌ مقاصد، ج‌ 5، ص‌ 233 و 275، عبد القاهر بغدادي‌، اصول‌ الدين‌، ص‌ 278، ماوردي‌،الاحكام‌ السلطانيه‌، ص‌ 19، اشعري‌، مقالات‌ الاسلاميين‌، ص‌ 295، طحاوي‌، العقيدة‌ الطحاوية‌، علامه‌ اميني‌، الغدير، ج‌ 8، ص‌ 136، به‌ نقل‌ از معارف‌ اسلامي‌ (2) مولفان‌: عليرضا اميني‌، و محسن‌ جوادي‌،ناشر : دفتر نشر و پخش‌ معارف‌، چاپ‌ هشتم‌، تهران‌،پاييز 1379، ص‌ 95

2-مروج‌ الذهب‌، ابو الحسن‌ علي‌ بن‌ حسين‌ مسعودي‌، ترجمه‌ ابوالقاسم‌ پاينده‌، شركت‌ انتشارات‌ علمي‌ و فرهنگي‌، جلد دو، چاپ‌ پنچم‌، تهران‌، 1374، ص‌471

3- سفرنامه‌ ابن‌ حوقل‌، ايران‌ در صوره‌ الارض‌، ترجمه‌ و توضيح‌ دكتر جعفر شعار، موسسه‌ انتشارات‌ امير كبير، تهران‌، چاپ‌ دوم‌، 1366، ص‌ 116

4-الدوله العباسيه‌ محاضرات‌ في‌ تاريخ‌ الامم‌ اسلاميه‌، الخضري‌، عالم‌ الكتب‌، بيروت‌، لبنان‌، الطبعه‌ الاولي‌، 1422 هجري‌، 2002 ميلادي‌، ص‌189

5-ترجمه‌ متن‌ عربي‌ به‌ درخواست‌ اينجناب‌ از طرف‌ استاد محترم‌ جناب‌ آقاي‌ حمدالله‌ جعفر پور استاد دانشگاه‌ آزاد اسلامي‌ تبريزانجام گرفته است.

6-الدوله‌ العباسيه‌، ص‌ 189

7-ترجمه‌ به‌ درخواست‌ اينجانب‌ از طرف همان‌ استاد محترم‌ فوق‏الذكر.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات
پيوندها